گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تاریخ تمدن - عصر ولتر
فصل دوازدهم
III -هنرآلمان


سفالگری در آلمان هنر بزرگی بود، زیرا آلمانیهای این روزگار به مردم اروپا چینی سازی می آموختند. «آوگوستوس نیرومند» یوهان فریدریش بوتگر را برای تبدیل فلزات کم بها به طلا استخدام کرده بود. بوتگر درتلاش خویش برای ساختن طلا کامیاب نشد، ولی با همکاری والتر فون چیرنهاوس ، دوست دیرین اسپینوزا، در درسدن کارگاه چینی سازی تأسیس کرد و پس از آزمایشهای زیاد به ساختن نخستین چینی سخت اروپا توفیق یافت. در 1710 ، وی کارگاهش را به مایسن ، بیست کیلومتری درسدن، انتقال داد و تا هنگام مرگ (1719) برای تکمیل روشها و فرآورده های خویش از پای ننشست.چینیهای مایسن در رنگهای گوناگون بر زمینه ای سفید با طرحهایی ظریف و زیبا از گلها ، پرندگان ، زندگی روزانة انسانها، چشم اندازهایی از دریا، و اقتباسهای متفاوت و غیر عادی از جامه و زندگی شرقی شکل گرفته اند. پس از او ، یوهان یوآخیم کندلر به تکمیل صنایع چینی سازی همت گماشت. مجسمه های چینی به نقاشی زیر لعاب افزوده شدند؛ پیکرهای موجودات خیالی، شخصیتهای ادبیات قومی آلمان و کمدیهای آلمانی را در خود حفظ کردند؛ و کندلرو ابرلاین ، با شاهکارهایی خیالی ، نظیر پرستش قو،ثابت کردند که هنر در ظرافت و فریبندگی می تواند با سلاحهای گوناگون زنان همچشمی کند. دیری نگذشت که اشراف اروپا، حتی در فرانسه ، خانه های خود را با پیکرهای هجایی و طنزآمیز ساخته شده از چینی مایسن آرایش دادند. شهر مایسن تا 1758 در صنایع چینی سازی پیشرو شهرهای اروپا بود. اما در این سال، که مقارن جنگهای صدساله بود، سپاهیان پروس آن را تاراج کردند.
سفالینه های گوناگون به سبک باروک، از زیباترین ظروف لعابدار و چینی تا کوزه های شادیبخشی که از نوشیدن آبجو تجربة زیبایی شناختی می ساخت، از آوگسبورگ، نورنبرگ ، بایرویت ، و جاهای دیگر به خانه های آلمانیها راه می یافتند. در طول بیشتر قرن هجدهم آلمان نه تنها در چینی سازی ، بلکه در شیشه گری نیز پیشرو اروپا بود. هنرمندی آهنگران آلمان نیز در این روزگار در سراسر جهان مانند نداشت. آهنگران آلمان در آوگسبورگ ، ابراخ ، و جاهای دیگر دروازه های آهنین چکش کاری شده ای ساختند که با دروازه های ژان لامور در نانسی برابری می کردند. در زرگری تنها بهترین زرگران پاریس می توانستند با آلمانیها رقابت کنند. حکاکان آلمانی (کنوبلسدورف، گلومه ، روگنداس، ریدینگر، گئورگ کیلیان، گئورگ شمیت) نقشهای ظریفی بر ظروف مسی حک کردند.
نقاشان آلمانی در این دوره نتوانسته بودند، حتی به اندازة واتو ، بوشه ، لاتور ، و شاردن،

شهرت جهانی بیابند. بعضاً به واسطة محدودیت دید اجتناب ناپذیر ما است که مردم غیر آلمانی با آثار نقاشان آلمانی این روزگار، چون کوسماس آزام ، بالتازار دنر، یوهان فیدلر، یوهان تیله ، یوهان تسیزنیس، و گئورگ فون ماره آشنایی ندارند؛ بجاست که دست کم با نام آنان آشنا شویم. آنتوان پن ، هنرمند فرانسوی مقیم آلمان ، که نقاش دربار فردریک ویلهم اول و فردریک کبیر شد، نزد ما بلندآوازه تر از این نقاشان است. وی ، در شاهکار خود، فردریک سه ساله و خواهر شش ساله اش، ویلهلمینه ، را با استادی تصویر کرده است؛ هرگاه او این تابلو را در پاریس می کشید، آوازة آن در جهان می پیچید.
افراد یک خانوادة آلمانی در سه هنر نقاشی ، مجسمه سازی، معماری نام آور شدند. کوسماس دامیان آزام در کلیسای زانکت امرام، در رگنسبورگ ، صعود قدیس بندیکتوس را به بهشت ترسیم کرد و چنان وی را در صعودش کمک کرد که گویی او را بر سکوی پرتاب رفیعی نشانده است. کوسماس، با همکاری برادرش اگید، درون کلیسای زانکت نپوموک را در مونیخ با تصاویری به سبک باروک، که بر معماری بنا سایه افکنده اند. آرایش داد. اگید تصویر «صعود مریم» را در کلیسایی در رور واقع در باواریا در گچ کنده کاری کرد. لورنتسوماتیلی، با احداث (حوضچة نپتون) در درسدن، ظرافت هنرمندان ایتالیایی را به نمایش گذاشت ؛ این حوضچه از نشانه های بلند آوازة شکوه پایتخت ساکس بود. بالتازار پرموزر مجسمة «نیایش شاهزاده اویگن» را با افزودن پیکرهای نمادین بسیار از اهمیت انداخت. او بنای کلاه فرنگی کاخ تسوینگر در درسدن را نیز با همان اسراف آرایش داده است ،مجسمه های «حواریون» او برگرد منبر هوفکیرشه در درسدن با مجسمه های میکلانژ برابری می کند. و مجسمة «قدیس آمبروسیوس» او در همان کلیسا، که از چوب زیزفون ساخته شده است، از برجسته ترین مجسمه های اروپا در نیمة اول قرن هجدهم است.
گئورگ ابنهخت به مجسمة دل انگیز «باکوس و آریادنه»، که در پارکی در سان سوسی تراشیده ، اندکی زیبایی آلمانی داده است. پارکها وباغهای آلمان با مجسمه های بسیاری آرایش یافته بودند؛ یک کارشناس سبک باروک گفته است که «شمار مجسمه های باغهای آلمان بیش از همة مجسمه های کشور های دیگر اروپاست.»
ولی تنها در معماری بود که هنرمندان آلمان چشم هنرمندان اروپایی را در این دوره گرفته بودند. یوهان بالتازار نویمان چندین بنا از خود به یادگار نهاده است. دربار شاهزاده – اسقف وورتسبورگ شاهکار اوست. کسان دیگری نیز در طراحی و ساختن این بنا با وی همکاری کرده اند(1719-1744) ، ولی طرح اصلی بنا از خود اوست. «اطاق ونیزی» و«اطاق آینة» این کاخ ، که آرایش شکوهمندی داشتند، در جنگ جهانی دوم ویران شدند،ولی چهار اطاقی که پایدار مانده اند توجه بیننده را به شکوه و زیبایی درون آنها می کشند. پلکان با شکوه این بنا، که همة هنردوستان جهان با فرسکوهای سقف آن ، که کارتیپولو است، اشنایی دارند ،یکی از چند اثر معماریی است که نویمان را به عنوان برجسته ترین معمار روزگار خود شناسانده اند. پلکان دیگری نیز که وی در کاخ اسقف نشین بروخزال ساخته ، گرچه از نوعی کاملا متفاوت می باشد ، در شکوه و زیبایی چون پلکان او در وورتسبورگ است. این پلکان نیز در طی



<457.jpg>
بالتازار نویمان: دربار شاهزاده ـ اسقف وورتسبورگ.


<458.jpg>
لورنتسو ماتیلی: حوضچة نپتون، درسدن (آرشیو بتمان)


<459.jpg>
بالتازار پرموزر: قدیس آمبروسیوس. موزه، باوتسن، آلمان (آرشیو بتمان)


<460.jpg>
ای. جی. هاوسمان: یوهان سباستیان باخ. توماسشوله، لایپزیگ (آرشیو بتمان)


<461.jpg>
حکاکی روی نقاشی آنتوان پن: فردریک کبیر در سه سالگی، با خواهرش ویلهلمینه. سلبق در موزة برلین، (آرشیو بتمان)


خودکشی ملت آلمان در جنگ جهانی دوم ویران شد. پلکان مضاعف وی در آوگوستوسبورگ در برول، نزدیک کولونی ، شاید از دو پلکان دیگر او زیباتر باشد.در ساختن پلکان شور، و عشقی داشت؛ پلکان دیگری را نیز که در صومعه ای در ابراخ ساخته، به اسراف عرضه کرده است . والفارتسکیرشه (کلیسای زیارت) فیرتسنهایلیگن، بر رود ماین، را ساخت؛ هچنین پاولینوسکیرشه را در تریر ، و کرویتسبرگکیرشه را در نزدیکی بن به سبک باروک آرایش داد و برای کلیسایی در وورتسبورگ نمازخانه ای بنا کرد که نمای بیرونی آن تقریباً به اندازة آرایشی که به سبک باروک باشد کامل است.
در این ایام ، معماری کلیسایی به ساختن صومعه های بزرگ تخصیص یافته بود. کلوستراتال، یک صومعة متعلق به بندیکتیان ، که در 1330 به فرمان امپراطور لویی باواریایی در درة دلگشایی در نزدیکی اوبرامرگاو بنا شده بود، در 1718 به دست انریکوتسوکالی مرمت، و بǠگنبد باشکوهی آراسته شد. کلیسای این صومعه در آتشسوزی 1744 ویران شϠ؛ این کلیسا را یوزف شموتسر در 1752 بازسازی کرد. درون آن јǠبا نقشهای طلایی و سفیدی به سبک روکوکو، و بافرسکوهای یوهان تسایلر و مارتین کنولر با ظرافت و استادی آرایش دادند. در 1757، محرابهای جانبی با شکوهی در این کلیسا ساخته شد، و جعبة ارگ آن در زیبایی آوازه ای بلند دارد. در میان این بناهای دینی ، کلوستروکیرشه، (کلیسای صومعه) در صومعة بندیکتیان اوتوبویرن، در جنوب شرقی ممینگن ، از همه زیباتر و با شکوǘʘѠاست. نقشة این کلیسا را یوهان میخائل فیشر کشیده، و یوهان کریستیان با کنده کاریهای طلایی آن را آراسته است. مارتین هورمان نیمکتهای چوبی جایگاه همسرایان را با کنده کاریهای چوبی زینت داده است که یکی از بهترین کنده کاریهای آلمان در قرن هجدهم می باشد. فیشر از 1737 تا هنگام مرگش (1766) بارها روی این کلیسا کار کرد.
طبقات حاکم، چون راهبان ، به جهان دل بسته بودند و از انتظار کشیدن برای رسیدن به بهشت آن سوی گور بیزار بودند. در پاره ای از شهرهای آلمان، و در آن میان در لونبورگ و بامبرگ، چند تالارشهرداری باشکوه ساخته شدند؛ ولی بیشتر مساعی در ساختن بناهای غیر دینی آلمان در این روزگار صرف بر آوردن کاخها و قلعه های توانگران و فرادستان می شد. کارلسروهه مقر دربار کارل ویلهلم، مارکگراف بادن – دورلاخ، کاخ بیمانندی به شکل بادزن داشت که تویزه های سرپوشیدة آن از میان باغ تا خیابانهای شهر امتداد داشتند. این کاخ چون بیشتر بناهای شهر ، در جنگ جهانی دوم باخاک یکسان شد. بنای بزرگ کاخ برلین نیز، که به دست آندرئاس شلوتر و جانشینان او بنا شده بود(1699-1720) ، در جنگ جهانی دوم به همان سرنوشت دردناک گرفتار آمد؛ یکی دیگر از کاخهایی که در این جنگ ویران شد ، کاخ مونبیژوست که در نزدیکی دروازة شپانداو برلین بناشده بود؛ بخشی از کاخ برول ، که به سفارش اسقف اعظم کولونی ساخته شد، نیز در جنگ جهانی دوم ویران شد؛ و کاخ بروخزال نیز در


<462.jpg>
یوهان میکائل فیشر: کلوستر کیرشه. (آرشیو بتمان)


این جنگ با خاک یکسان شد. یوزف افنر کاخ پریزنیگ را در مونیخ ساخت، و یوهان زایتس کورفورشتلیخس (کاخ برگزینندگی) را در تریر برای اسقف اعظم فرمانروای این شهر بنا کرد – که نمونه ای از زیبایی معتدل است. ماکسیمیلیان فون ولش و یوهان دینتسنهوفر برای برگزیننده- اسقف ماینتس درنزدیکی پومرسفلدن کاخ بزرگ دیگری، به نام وایسنشتاین ، بنا کردند. یوهان لوکاس فون هیلدبرانت در این کاخ پلکان مضاعف معروفی ساخت تا اعیان و بزرگان ، بدون برخورد به یکدیگر ، فاصلة طبقات را بپیمایند.
فردریک کبیر با مأمور ساختن گئورگ فون کنوبلسدورف و دیگران به احداث سه کاخ – شتاتشولس-(کاخ دولتی) [1745-1751]، نویس(1755)، و اقامتگاه تابستانی فردریک، که وی آن را شلوس سان سوسی (کاخ بی دغدغه) می نامید- در پوتسدام (بیست و پنج کیلو متری برلین)، که طرح آنها را خود شاه تهیه کرده بود، و در عظمت و زیبایی با ورسای همچشمی می کردند،به پیشرفت معماری آلمان در قرن هجدهم کمک کرد. از کنار رود هافل، خیابان پهناوری با پلکانهایی باشیب ملایم، در پنج مرحله، از طریق پارکی مرتفع به کاخ سان سوسی، به این «کاخ بی دغدغه»، می رسید که پنجره های واداشته و گنبد مرکزی آن شباهتهایی با کاخ تسوینگر درسدن داشتند . در یکی از جناحهای این کاخ ، گالری هنری بزرگی جاداشت؛ گنبد پرشکوه کاخ را دایره ای از ستونهای کورنتی زیبا بر دوش کشیده بودند؛ و کتابخانه ای با گچبریهای پیچکی به سبک روکوکو و قفسه هایی با دربهای شیشه ای، کاخنشینان را از جهان سیاست و جنگ بدینجا می کشید. در کاخ سان سوسی بود که ولتر نخستین بار به شاه - فیلسوفی برخورد که مقدر بود بر پروس حکومت کند، از کلیسا روگردان شود، برای ساختمان نقشه کشد، نقاشی کند، شعر بگوید، تاریخ بنویسد، در جنگ با نیمی از اروپا پیروز شود، آهنگ بسازد، ارکستر رهبری کند، و فلوت بنوازد.